احمدآقا مسافر بهشت-سيداميرحسين مهدوي

جز خواندن چند کتاب پراکنده، مطالعه منسجمي در حوزه ژورناليسم نداشته ام. اما از استادان فن شنيده ام که خود ما، نظر ما و دلمشغولي هاي ما اهميت چنداني ندارند، آنچه مهم است روايت کردن و قصه ساختن ما است از وقايع مهم. يادم نمي رود جمله طلايي دکتر حسن نمک دوست را که «وقتي کسي گفت چه مطلب خوبي نوشتي بدان کارت ضعيف بوده، اگر از موضوعي که روايت کردي تعريف کردند خوشحال شو که داستان را زيبا تعريف کرده يي.» به همين اعتبار از مخالفان جدي شخصي نويسي در مطبوعاتم و بارها به دوستان (خصوصاً منتقدان محترم سينما) خرده گرفته ام که از «من» کم کنيد، به خدا علايق و سليقه هاي «ما» براي خواننده نگون بخت اهميتي ندارد، چيزي که درخور توجه است شايد موضوعي باشد که ما فقط راوي و حداکثر مفسر آن هستيم. اما موضوع غروب شنبه 13 بهمن ماه 1386 از اين قاعده خارج است. نوشتن در باب کارنامه و عملکرد مرحوم احمد بورقاني فراهاني به قلم هم نسلان و همکاران وي ممکن و مطلوب است. چه، او براي ما «احمدآقا» بود با فرکانسي از صميميت که در رابطه با هر يک از شاگردان نسل بعدي تعريف مي کرد. اين حس رفاقت با مردي 48ساله آنقدر باورپذير بود که وقتي برادر بزرگوارم فيض الله عرب سرخي در واپسين دقايق کاري روز اول هفته تماس گرفت گرچه با حالي منقلب، اما با تسلط هميشگي اش خبر را در سه لايه از لفاف رساند که گويي طرف مکالمه در عداد اقوامي است که رساندن خبر به آنها در «آن» ممکن نيست.

– خبر را شنيدي؟

– نه، چه خبري؟

– ظاهراً آقاي بورقاني مشکل قلبي پيدا کرده و از جلسه يي در دفتر آقاي هوشنگي به بيمارستان قلب منتقل شده.

– به هوش است؟

– خبرنگار و عکاس بفرستيد خبر تهيه کنند.

– امکان ديدنش هست؟

– مي گويند کار تمام شده…

و ضرب پتک اين جمله که بي اختيار زنگ صداي آخرين خطابش را تداعي مي کند؛ «اميرحسين، بگو اين برگه را براي آقاي… (از نمايندگان اقليت مجلس) ارسال کنند، بنده خدا منتظر است.» و آن تک صفحه – محورهاي يک نطق قبل از دستور – که قبل از شروع جلسه يي انتخاباتي به سرعت قلمي شد، يکي از صدها خدمت خالصانه و بي چشمداشت «احمد آقا» بود براي جبهه اصلاحات که بي گزينش و طبقه بندي در اختيار همه دوستانش قرار گرفت، از حزب اعتماد ملي تا جبهه مشارکت. از مشورت براي ارتقاي سطح يک ماهنامه اقتصادي تا طراحي سايتي انتخاباتي، «احمد آقا» امين و مشاور همه بود. با خضوعي کمياب و غريب که امکان برداشت از ذخيره بي پايان ايده هايش را براي دوستان نسل قبل و بعد فراهم مي کرد. فرصت نشد که بپرسم بعد از ردصلاحيت ها دلش با شرکت در انتخابات است يا عدم شرکت، اما آنقدر تشکيلاتي بود که هفته گذشته در اوج نااميدي مديران مطبوعات را گرد آورد و با انرژي همه را به همراهي تشويق کند. به متلک ها و ابراز يأس ها بي اعتنا بود و چون يک سرباز فقط به رفتار جمعي جبهه يي تن مي داد. از پذيرش عنوان و سمت امتناع مي کرد، نه براي شانه خالي کردن که حتي بدون مسووليت هم بيش از صاحبان عنوان براي اصلاحات وقت مي گذاشت. چيز ديگري بود. فقط او بود که کلمه يي پشت سر دوست و دشمن بر زبان نراند. جز لحن شوخ و ادبيات مطايبه آلودش که گهگاه دامن رقيبان را مي گرفت. آخرينش نقلي بود از يک چهره جناح مقابل در راهروهاي پارلمان. آقاي دکتر اصولگرا به خبرنگاران گفته بود کميته تخريب شخصيت هاي جناح ما توسط اصلاح طلبان تشکيل شده و رياست آن برعهده احمد بورقاني است. با نيشخندي گفت و حاشيه زد که آخر شخصيت تان کجا بود که ما آن را تخريب کنيم… حالا «احمدآقا» مسافر بهشت است و دوستانش در وانفساي امروز و در فراغ دادمان و نوربخش باز هم تنها تر شده اند.

1 فکر می‌کنند “احمدآقا مسافر بهشت-سيداميرحسين مهدوي

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *